چقدر از روزهای سرد و خاکستری زمستان و مخصوصاً این تهران دود گرفته بیزار و متنفرم .
این روزها به هرکه بر میخوری میبینی سرفه میکند ... بعید است آدم در چنین محیط و فضای آلوده به انواع ویروسهای در چرخش اندکی بتواند سالم بماند ... خیلی سخت است.
این حس چند برابر هم شده وقتی که چند روزی هست که آنفولانزای لعنتی هم بهم چسبیده و رهایم نمیکند.
خودم را در اتاق حبس کردم و چسبیدم به بخاری سه روزی هست که دخترکهام را ندیدم و نتونستم بغلشان کنم و ببوسمشون ... از ترس اینکه آنها هم مریض بشوند ... خانه مادر شوهرم هستند و تلفنی باهاشون صحبت میکنم ... واقعاً عجب مادری هستم من ... حس خوبی ندارم که به جای بودن با بچهها دنبال خواستهها و خودخواهیهای شخصی و تمایلات درونی خودمم و صبحها بجای اینکه پاشم به خانه و دخترا و شوهرم و زندگی ام برسم و تر و خشکشان کنم ... همسر باشم و همسری کنم ... آرام باشم و آرامش بیافرینیم ...به جایش هول هولکی میزنم تو ترافیک که بله من آدم مفیدی ام ... زن امروزی ام و میخواهم از نظر مالی مستقل باشم ... خیلیها رو من حساب میکنند و ... خوب که چی ؟؟
کاش پدرم از آن پدرها بود که در کارم سخت دخالت میکرد و میگفت دخترم نیستی اگر فلان کار را نکنی ...
کاش مامان مثل آن باری که خواسته خودش در میان بود و گوشهایم را گرفت و از زمین بلندم کرد جلوم محکم وامیستاد.
کاش علیرضا جلو خودش را آنروز نمیگرفت و خشمش را پنهان نمیکرد و مثل مردیهایی که گاهی باید سخت باشند و محکم و زنشان را ادب میکنند او هم همین کار را میکرد و میگفت : من بهت میگم چیکار کنی ...
ولی با همه اینها تا خودم نخواهم میدانم چیزی مرا تغییر نخواهد داد و آنها هم این را میدانند ...
فقط فکر میکنم همین روزها هست که مامان ناهید کلا قید زندگی در تهران و نزدیکی به پسرش را بزند و دست پدر شوهر را بگیرد و بروند شهرستانی دور از اینجا ... و همه اش مقصرش من هستم ... من که خود خواهم ...
هر کاری کردم که علیرضا هم برود آنجا و حداقل در محیط آلوده خانه نباشد حریفش نشدم ولی خوب کلی برام خرید کرد و مخصوصا موقعی که هست راه به راه آبمیوه میگیره و شلغم به خوردم میدهد.
اینقدر حالم بد بود که وقتی دید توان پاشدن و درمانگاه رفتن هم ندارم یکی از دوستان دکترش را خبر کرد و آمد خانه بهم سرم وصل کرد و دوبار اینکار را پشت سر هم کردم ولی هنوز حالم سبک نشده است .
امروز به نظرم علیرضا هم علائم داشت ... طاقت مریض داری هم ندارم و این هم باز از خودخواهیهایم هست ...