علیرضا این روزها خیلی غمگین و تو خودشه و دل و دماغ هیچی ندارد ... خوب حق هم دارد نمیدانم میتونه با خودش کنار بیاد یا اینکه ممکنه مدتها تو این وضعیت بماند اخلاقش طوریه که خودش باید با خودش کنار بیاد و کمک بیرونی را پس میزند ... حتی در مورد سیگار کشیدن علنی و بی ملاحظه اش هم نتونستم بهش چیزی بگم ...
در مورد ثبت نام بچهها در مهدکودک که قبلاً و پیش از فوت پدر شوهرم برای ماههای آینده داشتم برنامه ریزی میکردم مجبور شدم خودم به تنهایی تصمیم بگیرم و بچهها را گذاشتم مهد و امیدوارم بعداً علی موقعی که شرایط روحی اش بهتر شد مخالفتی نداشته باشد .
بمیرم برای دخترها امسال روز دختر جشن نداشتیم اما براشون هدیه گرفتم و نازنین وقتی بهش کادو میدهی خیلی ذوق میکند .
گاهی وقتها پیش خودت فکر میکنی کهای وای بدتر از حال من نمیتونه باشه یا اینکه من چقدر بدبختم ولی فاجعه انفجار بندرعباس که اتفاق افتاد دیدن صحنههای این همه درد و رنج و مظلومیت هموطنانمون باعث شد به خودم نهیب بزنم که دختر این چه فکر غلطی هست که تو داری و این نگاه و طرز فکرت نوبره والا ...
از این بدتر مگه میشه ؟؟؟ شاید دوماهی باشه که نتوانستم سراغ کتاب جدیدی برم حتی کتاب صوتی و این همه اش بخاطر اینکه وقت برام شده کیمیا ))-:
اونجا که نتانیاهو در مورد سید حسن نصرالله گفت که ایشان چه رهبر بزرگ و تاثیر گذاری بوده وچه نقش مهمیداشته اشک تو چشمام جمع شد ...
این چند وقته زیاد بهشت زهرا رفتیم و تو این رفت و آمدها و مراسم خاکسپاری و دیدن این همه آدمهایی که یک موقعی زنده بودند با کلی احساسات و خواستههای ریز و درشت و حالا در بینمان نیستند به حال بعضی آدمها که میبینند و نمیفهمند دلم میسوزه ...
حکیم عمر خیام در جایی میفرمایند :
در دایرهای که آمدن و رفتن ماست
او را نه بدایت ، نه نهایت پیداست
کس میزند در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟